سياه مثل مرگ
چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در 23 آبان ماه 1383

[يک حبه حرف:

اين قضيه کپي رايتش مال بابامه

خواب ديدم رفتيم خواستگاري
باباهه اشاره کرد به طرف من و گفت :
پي. اچ. دي از آمريکا

باباي دختر هم اشاره کرد به سمت حياط و گفت:
بي. ام. و از آلمان

پينوشت:
گندم بزنند که کلي از اين خوابها ميبينم ولي هيچوقت دقت نکرده ام ببينم عروس چه شکليه




          Ø§Ø±Ø³Ø§Ù„ براي دوستان    

.......................................................................................................



گور پدر کپي رايت هر چي خواستيد از اين صفحه بلند کنيد
Designated trademarks and brands are the property of
their respective owners.


اين وبلاگ را روزانه روي پست الکترونيک دريافت کنيد