- بابايي چرا ناراحتي؟
- آخه نمره امتحانم رو هنوز نفرستادن
- نمرت مال چيه؟
- مال اينه که قبول شم توي يه دانشگاه خوب، بعد تورو بردارم ببرم اونجا از اينجا راحت شيم
- مگه اينجا بده؟
- مگه بد نيست؟
- نه، سپيده هست خاله مريم هست فقط مامان نيست.
- خوب تو دوست نداري يه جايي بزرگ شي که بهتر باشه، يعني اسباب بازي بيشتر داشته باشه آونجا اگه بريم ميتونيم هر روز با هم بريم بيرون بگرديم، بازي کنيم، اون جا خاله مريمش به فکر توئه نه قرض و قوله و ناراحتيش. اونجا مردم راحتترن هر کي کار خودش رو ميکنه فوضول کارهم نيستن اون موقع ديگه لازم نيست من اينقدر نگران تو باشم. وقتي بزرگتر بشي ميري يه مدرسه بهتر ديگه لازم نيست بترسي که استادا بخاطر ايراني بودنت و نوع انگليسي حرف زدنت تحويلت نمي¬گيرن اونجا ميتوني از دست همه اينايي که فقط حرف ميزنن و تا حرف عمل ميشه يا يه قرون بايد از جيبشون بدن پاشونو پس ميکشن راحت شي. اونجا ديگه عمله هه به خودش اجازه نميده بهت توهين کنه، اونجا مردمش رشوه نميگيرن.
تازه عمه و مامان بزرگ و بابا بزرگتم ممکنه بيان همگي باهم زندگي کنيم. تازه من کارم کمتر ميشه و ميتونم بيشتر به تو برسم.
اونوقت شايد مامانيت هم برگرده!!!
1:46 PM
ارسا٠برا٠دÙستاÙ