چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در
16 آذر ماه 1383
[يک
حبه حرف:
پسر: بيا يه همجنسبازيه سيري با هم بکنيم
دختر: ولي من و تو که از دو جنس مخالفيم
پسر: اين که دليل نميشه، مگه من و اصغر چلچله، راننده ترانزيت، از يک جنس بوديم!