سياه مثل مرگ
چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در 28 دی ماه 1383

[يک حبه حرف:

دوست داشتم کنارت ميخوابيدم
و موهات رو نوازش ميکردم
تا خوابت ببره

پينوشت:
[ببخشين اگه اين پينوشت يه خورده بي تربيتي است ولي بايد اينو بنويسم آخه پينوشت اون بالايه اينه]

دوست داري ببوسمت........................................................نه
ميخواي نازت کنم............................................................نخير
گاز چي! يه گاز کوچيکت که ديگه ميتونم بگيرم.............................نه نميتوني
بيام خونتون...................................................................نخير نيا
مياي خونمون.................................................................نه نميام
اينجوري بگيرم سفت بچلونمت.............................................نه
ميخواي عاشقت بشم از اين عشقاي خرکي.............................لازم نکرده
ليست بزنم عين گربه ها....................................................اه
بيام خواستگاري تا با هم ازدواج کنيم.....................................نخير نياين
مياي دوست دختر من بشي................................................نه نميام
ميخواي من دوست پسرت بشم...........................................نخير اونم نميخوام

پس من چيکار کنم .........................................................دوستم داشته باش


پاورقي:
من دارم با عاشق پيشه ترين اميد عالم ميرم يه سفر علمي تفريحي، به شهري که متعلق به رئيس جمهور آينده ايران است، (چه بخواين چه نخواين رئيس جمهورتونه، خيال کردين!) و تا جمعه نيستم. خلاصه ببخشيد




          Ø§Ø±Ø³Ø§Ù„ براي دوستان    

.......................................................................................................



گور پدر کپي رايت هر چي خواستيد از اين صفحه بلند کنيد
Designated trademarks and brands are the property of
their respective owners.


اين وبلاگ را روزانه روي پست الکترونيک دريافت کنيد