سياه مثل مرگ
چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در 11 اسفند ماه 1383

[يک حبه حرف:

ديدي پا داد...

[نوشته اي در ادامه دو نوشته پيشين]

"نه مردها خيلي نازن! تحفه"

اول قرار بود يه چيز ديگه اينجا نوشته بشه ولي خوب به خاطر آن تکه نوشته بالا دلم ميخواهد اين نوشته را بگذارم اينجا. کل اين را نوشتم که بگويم که "نخير مردها هم خيلي تحفه نيستند"

مقدمه آنکه:
من هيجوقت نميگويم که زنان يا مردان بد يا خوبند، براي همه هم نميشود يک نسخه بريد، در دو تا نوشته قبلي هم من فقط احساسم را نسبت به بهترين دختري که در زندگي ام ديده بودم نوشته بودم، دختري که روزي عاشقش بوده ام، و آنقدر گه بازي در آوردم که خسته شد و رفت و چون ميدانم اينجا را نميخواند ميتوانم راحتتر اينجا بنويسم اوايل برايم سخت تر بود که باور کنم که رفته، اينروزها ديگر قبول کرده ام و خودم ميگويم که چيزي که من از زندگي ميخواسته ام با چيزي که او از زندگي ميخواسته سرتاپا فرق داشته و شايد بهتر شد که زودتر اين را فهميد و رفت، اميدوارم هر جا هم که هست خوب و خوش و سلامت باشد و همچنان مهربان و عاشق زندگي و بيزار از مسخره بازي هاي ابلهانه من و سياهي مرگ




بعد اينکه:
خدا رو شکر مردهاي ايراني جدا از همه خصوصيات خوبي که دارند يک خصوصيت تهوع آور دارند و آنهم اينکه تا وقتي که دختري با آنهاست، دخترک آسماني و فرشته است و "سياه گه خورده گفته ما به هم نميخوريم"
ولي به محض اينکه روابطشان با دختر بيچاره به هم ميخوره، دختر بنده خدا ميشود "جنده و هرزه و زنيکه هرجايي" (ببخشيد که اينطور مينويسم چون اينها را شنيده ام ميگويم)



و آخر اينکه:
يک خصوصيت ديگر برادرانمان آن است که هر برخوردي با يک دختر را "پا دادن" دختر بينوا تلقي ميکنند، به پيوست بخشي از داستان سفر من و رفيقم به دبي (که يه بار رفتيم و من صد بار تعريفش را کردم) ضميمه گرديده، براي رعايت حريم شخصي دوستم (که خيلي هم آدم جالبي است) از اسم مستعار "هويج" به عنوان اسم او استفاده کرده ام

1- [مکان يکي از آن خيابانهايي که فواحش دورش جمع ميشوند، چون خيلي محل غذا خوري دارد]
هويج: سياه، ديدي دختره رو
سياه: کدوم رو هويج جون
هويج: اونو، ديدي به من تنه زد، من فکر ميکردم فقط تو تهران دخترا تنه ميزنند نگو اينجا هم تنه ميزنند
سياه: کدوم رو ميگي اون که داره اونجا ميره، اون که خيلي با ما فاصله داشت که، تازه فکر کنم از اين فيليپيني بي ريختاست
ه: نه اتفاقا، خوشگل بود، به من هم تنه زد، کثافت به من نظر داشت، پا ميده ها بريم دنبالش؟


2- [مکان ساحل جميرا]
ه: سياه اون دختره رو ميبيني تو آبه، به من چشمک زد فکر کنم داره پا ميده
س: کدوم رو ميگي اون رو که داره چشمش رو ميماله
ه: آره کثافت به من چشمک زد، ميخواد پا بده
س: من که درست نميبينمش از اينجا
ه: آره کاش منم عينکم رو مياوردم، تا درست تر ببينم


3- [مکان مرغ کنتاکي]
ه: سياه، اون دختر ايرانيه رو ميبيني اونجا نشسته
س: اون که تپل مپله
ه: آره، به من نظر داره
س: جدي، اون که داره استخون مرغا رو هم ميخوره، اصلا حواسش نيست اينور
ه: نبودي ببيني چه پايي داشت ميداد، آره اين دختر ايرانيا همه جاي دنيا همينطورن


اتفاقا اين دوست من، هويج، خيلي پسر خوبيه ولي خوب برداشتهاش اينجوريه ديگه، شايد من هم از اين خصوصيات زياد داشته باشم خودم نميدانم


و پينوشت هم اينکه:
استفاده از اين نوشته بر عليه حقوق مردان بينوا در هر نوع وبلاگ فمينيستي و غير آن، به شدت ممنوع است




          Ø§Ø±Ø³Ø§Ù„ براي دوستان    

.......................................................................................................



گور پدر کپي رايت هر چي خواستيد از اين صفحه بلند کنيد
Designated trademarks and brands are the property of
their respective owners.


اين وبلاگ را روزانه روي پست الکترونيک دريافت کنيد