سياه مثل مرگ
چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در 12 اسفند ماه 1383

[يک حبه حرف:

خصوصي...

هي رفيق!،
هميشه آرزو داشتم که يکي از اون شوکولاتهاي خوشمزه که زير تختت قايم کردي رو بهم تعارف کني
نه اون پرتقال گننده توي يخچال رو.

امضا
دوست بي معرفت تو




پينوشت:
از همديگه که انتقاد ميکنيم کاش خودمون رو يادمون نميرفت




          Ø§Ø±Ø³Ø§Ù„ براي دوستان    

.......................................................................................................



گور پدر کپي رايت هر چي خواستيد از اين صفحه بلند کنيد
Designated trademarks and brands are the property of
their respective owners.


اين وبلاگ را روزانه روي پست الکترونيک دريافت کنيد