بوي بهار...ديروز بالاخره خدا رو پيدا کردم
زير پله ها نشسته بود و داشت گريه ميکرد
که چرا عزرائيل عمر ماهي کوچولوهاي قرمزشو گرفته
...
...
ياد همه اون ماهي هاي قرمزي افتادم که خدا بعد از عيد از ما گرفته بود
و ياد همه گريه هاي خواهرم براي اون ماهي هاي کوچولو
12:43 PM
ارسا٠برا٠دÙستاÙ