سياه مثل مرگ
چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در 26 فروردين ماه 1384

[يک حبه حرف:

حق و باطل


والا، حقيقتش رو بخوايد براي سه ماهه آينده يه برنامه اي ريخته ام، پر از اما و اگر،

يعني اينطوريه که:
"اگه فلان چيز درست شه، و اگر مشکلی پیش نیاد و اگه فلان کار خوب پیش بره، ...اما باید حواسم به فلان چیز هم باشه... " و اين برنامه همينطوري با اما و اگر ادامه داره

اگه همه اينها درست پیش بره من احتمالا سال دیگه همين موقع با خانوم نسشتیم تو ساحل و بازی دوتا کوچولوي فينقيلي رو تماشا ميکنيم (الهي بابا به قربون سه تاشون بره!)

ولي خوب اگه حتي يدونه از اين اگر هاي کوچولو هم درست در نياد، خلاصه گند برنامه در مياد و لنگ بنده رو ميگيرن و کشون کشون ميبرن خدمت مقدس نظام وظيفه تا زير پرچم مقدس کشورم دو سال زکات عمرم را بازپرداخت کنم

ميگن جرج بوش هم که ميخواد به خاطر گه کاريهاي هسته اي ايران حمله کنه به مملکتمون (آقا ما برق اتمي نخوايم کي رو بايد ببنيم، همون برق زغال سنگي مان مگر چه اشکالي داشت)

خلاصه نتيجه اينکه اگه اون اما ها و اگر ها درست در نياد من تا چند ماه ديگر دارم در خط مقدم جبهه در نبرد حق و باطل براي وطنم ميجنگم

ميدوني مرگ در راه وطن و توي جنگ حق و باطل چيز مقدسيه
فقط مشکل من اينجاست که نميدونم کدوم طرف حقه کدوم ور باطل


نتيجه گيري:
1- خدا بامرزدم
2- ترو خدا برام کمپوت بفرستيد بچه ها، به نامه هام هم زودتر جواب بدين، دلم براتون تنگ میشه
3- کاش آنموقع که سربازي را ميفروختند، ميخريديم، البته توي زندگي خيلي کارها بود که نکرديم، اينم روش!




          Ø§Ø±Ø³Ø§Ù„ براي دوستان    

.......................................................................................................



گور پدر کپي رايت هر چي خواستيد از اين صفحه بلند کنيد
Designated trademarks and brands are the property of
their respective owners.


اين وبلاگ را روزانه روي پست الکترونيک دريافت کنيد