سياه مثل مرگ
چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در 22 ارديبهشت ماه 1384

[يک حبه حرف:

اصل دوم سياه مثل مرگ









اصل دوم سياه مثل مرگ ميگه:

"اگر با يک اداره دولتي کار داشتيد مستقل از اينکه چه ساعتي از خواب بيدار ميشيد، مطمئن باشيد کارتون اون روز راه نمي افته"









توضيحات:
اين قانون زياد نيازي به توضيح نداره ولي خوب براي روشن شدن مطلب بهتره يخورده بازش کنيم،
وزارت علوم يه ساختمون خيلي قشنگ ساخته توي شهرک غرب که آدم وقتي ميره اونجا شهوت ازش شرره ميکنه از بس اينجا نازبلا و باحاله،
دو هفته پيش صبح زود پاشدم به اين اميد که از معاون وزير يه امضاي ناقابل بگيرم
وقتي رسيدم اونجا دقيقا 8 بود
بعي کارهاي کوچيک رو انجام دادم تا شد هشت و نيم
و در آخرين مرحله گلاب به روتون رفتم که آخرين امضا رو از معاون وزير علوم بگيرم و تمام
آقاي دکتر نيامده بود و منشي اش (که مرد ريشويي بود!!!) گفت بنشينيد تا حاج آقا بيان!!!
منم گفتم نميشه کسي از طرف امضا کنه تا ما کارمون رديف بشه بريم
منشي اش هم گفت "مگه همينطوريه، انگار حاج آقا معاون وزيرنا، بايد خودشون تشريف بيارن"
نشون به اون نشون که حاج آقا (يا همون آقاي دکتر) تا يازده و نيم نيامدند
و آقاي منشي هم دلش براي ما سوخت و تلفن کرد به يه کسي و آمد
و يکي از طرفشان امضا کرد
و ما هم دعايشان کرديم وکاري که ميتوانست کله سحر تمام شود تا خود اذان ظهر کش پيدا کرد
و ما هم معين را دعاي عظيمي نموديم


حالا بگذريم که آنروز کليد دفتر ماشين نويسي گم شده بود و سرويس کارمندان هم کلي طول کشيد تا برسه


نتيجه گيري:
روز خوبي بود




          Ø§Ø±Ø³Ø§Ù„ براي دوستان    

.......................................................................................................



گور پدر کپي رايت هر چي خواستيد از اين صفحه بلند کنيد
Designated trademarks and brands are the property of
their respective owners.


اين وبلاگ را روزانه روي پست الکترونيک دريافت کنيد