دلم ميگيرد...دست ميکنم بين کاغذهاي باطله اي که يک رويشان را قبلا پرينت کرده ام، روي ديگرشان سفيد است،
يکي بر ميدارم و داخل چاپگر ميگذارم تا عکسي که روي مونيتور است را پرينت کنم،
زني عريان با سينه هاي برجسته،
دکمه چاپ را ميزنم و چاپگر برگه را هورت ميکشد و از آن سمت بيرون ميدهد،
همان زن با سينه هايي برجسته،
برش ميدارم و کمي نگاهش ميکنم،
کاغذ را که برميگردانم فرمي را ميبينم که ماهها پيش پرينتش کردم تا داشته باشم،
رويش نوشته "فرم تقاضاي کمک هزينه تحصيلي، دانشگاه ايلي نوي"، و پايين تر با خط خرچنگ قورباغه اي تلفن دخترکي را نوشته بودم که روزي ميخواستم عاشقش باشم
و دلم ميگيرد...
11:29 AM
ارسا٠برا٠دÙستاÙ