سياه مثل مرگ
چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در 9 تير ماه 1384

[يک حبه حرف:

دوستي دارم که مطمئنم مي تواند سه ساعت پشت سر هم در يک کلاس تنظيم خانواده درس بدهد
پدر و مادرش فکر ميکنند که حتمن بچه شان ديگر پاک از دست رفته
بيچاره ها نميدانند پسرشان هنوز بچه خوبي است!



پينوشت:
بسوزه پدر اينترنت، که بچه هشت ساله اينروزا از پيرمرد هشتاد ساله بيشتر ميدونه؛ در مورد همه چي!!!




          Ø§Ø±Ø³Ø§Ù„ براي دوستان    

.......................................................................................................



گور پدر کپي رايت هر چي خواستيد از اين صفحه بلند کنيد
Designated trademarks and brands are the property of
their respective owners.


اين وبلاگ را روزانه روي پست الکترونيک دريافت کنيد