سياه مثل مرگ
چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در 27 مرداد ماه 1384

[يک حبه حرف:

اينجا آمريکا...

اينجا انگار بهتر از اون چيزيه که فکر ميکردم
استادم روز اول يه لپ تاپ بهم داد گفت مال خودت
ببرش خونه
فقط اگر بعدا لازم داشتي بيارش تا برات عوضش کنيم و بهترشو بهت بديم
دلم براي دوستام توي ايران ميگيره
وقتي فکر ميکنم که استاداي زپرتي اونجا چه کاري از گرده شون ميکشن




          Ø§Ø±Ø³Ø§Ù„ براي دوستان    

.......................................................................................................



گور پدر کپي رايت هر چي خواستيد از اين صفحه بلند کنيد
Designated trademarks and brands are the property of
their respective owners.


اين وبلاگ را روزانه روي پست الکترونيک دريافت کنيد