سياه مثل مرگ
چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد
نوشته شده در

[يک حبه حرف:

سوالهاي بزرگ سوالهاي کوچک...



روزي که از ايران ميومدم گفتم ميرم و جواب همه سوالهاي بزرگ زندگيمو پيدا ميکنم

چطور ميشه يه فيل رو فرستاد مريخ ؟
يا يه فيل رو فرستاد كف اقيانوس؟
براي يه مورچه ميشه موتور جت گذاشت؟
چطور ميشه انسان رو شبيه سازي کرد؟


اينروزا فهميده ام بايد دنبال جواب سوالهاي خيلي ساده تر باشم

عمر يه آدم چقدر ارزش داره؟
چطور ميشه سه نفر با سه تا مليت مختلف باهم کار کنن و خواهر و مادر همو جلو چشم هم نيارن؟
چطور ميشه يه مملکت بزرگ که مثل خودمون هميشه رئيس جمهورهاي اهل حرف و بي عمل (مثل همين خاتمي ليمويي يا حتي جورج بوش پسر) داشته اينهمه پيشرفت کنه؟
کار کردن يعني چي؟
تفريح يعني چي؟
ميشه ۱۰ نفر آدم خيلي معمولي دور هم جمع بشن و يه کار فوق العاده بکنن؟
چطور ميشه سالي ده مليارد دلار بدي به يه سازمان تحقيقاتي (NSF) و آخر سر همه نتيجه ها رو هم منتشر کني توي دنيا به رايگان و هميشه هم فقط خودت باشي که ميتوني از اونها استفاده کني؟
چطوري ميشه يه جوون يه لاقبايي رو که از ايران پاشده اومده به اميد اينکه ديگه خداييش سکس و اينا رو اينجا تجربه کنه و به فک و فاميلم يعني گفته که «آره من دارم ميرم درس بخونم» اينقدر شوکه کني و ازش کار بکشي که همه انحرافات مختلف جنسيش به آني حل بشه طوري که ديگه نخواد باسن هيچ دختري رو گاز بگيره و بزرگترين آرزوي زندگيش اينروزا از خستگي اين باشه که تا ساعت ۱۱ ظهر تخت بخوابه و مادرش با لگد بيدارش کنه که «بعدن که زن گرفتي زنت مياد به من ميگه چطور نتونستي اين پسرتو تربيت کني»!!!


و باز اينکه عمر يه آدم چقدر ارزش داره
و باز اينکه عمر يه آدم چقدر ارزش داره




          Ø§Ø±Ø³Ø§Ù„ براي دوستان    

.......................................................................................................



گور پدر کپي رايت هر چي خواستيد از اين صفحه بلند کنيد
Designated trademarks and brands are the property of
their respective owners.


اين وبلاگ را روزانه روي پست الکترونيک دريافت کنيد